زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست/پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان/نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

سر فرا گوش من آورد به آواز حزین/گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست

عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند/کافر عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر/که ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم/اگر از خمر بهشت است وگر باده مست

خنده جام می و زلف گره گیر نگار/ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست




غزل شماره ۲۶
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/04/17 - 03:15 در شعر و داستان